آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

آوینا؛ عشق مامان و بابا

آوینا در بیست وشش ماهگی

تیر94 - تیر امسال ، اولین رمضانی بود  که درک کردی، جالب بود برات غذا نخوردن فردی که روزه است. یاد گرفته بودی وقتی سیر می شدی و دیگه غذا نمی خواستی، می گفتی: "نه نمی خوام، من روزه ام" - البته امسال  اولین شب احیایی بود که بیدار موندی کامل، با ما دعا خوندی مثلا، دعا کردی یرای همه و در نهایت سحری خوردی و خوابیدی.   همچنان در این روزها، دردسرهای ترک پوشک رو داشتیم... تا اینکه برای اولین بار کنترل پی پی رو در روز جمعه 19 تیر کسب کردی...تبریک ما پیروز شدیم...هورااااااااااااااااا (این مرحله واقعا سخت بود برای هر سه تامون)   - ماجرای گوشواره و دردسرهای آن همجنان ادامه داشت، تا اینکه در نهایت در شب بی...
11 تير 1394

آوینا در بیست وپنج ماهگی

خرداد 94 این ماه آخرین ماهی بود که مهد کودک رفتی، چون بعد از اون من تقریبا تعطیلم تا اول شهریور. به همین خاطر من تصمیم گرفتم چند تا پروژه ی عطیم رو باهم استارت بزنم... پروژه "سوراخ کردن گوش" و "ترک پمپرز"... دو مسئله ی بزرگ و طاقت فرسا به طور کلی سوراخ کردن گوش تو تبدیل شده بود به یک مسئله سخت. بابایی کلا با اصل این قضیه مشکل داره، چون نظرش اینه که بذاریم تو بزرگ بشی و بعد خودت این کار رو انجام بدی، ولی نظر من اینه که تو الان گوشواره دوست داری و وقتی بزرگ تر بشی شاکی میشی که چرا وقتی بچه بودم این کارو نکردین. چون الان همه ی دوستای مهدکودکت دارن و تو خودت خیلی گوشواره دوست داری. به همین خاطر تصمیم نهایی رو گرفتیم که گوشت رو سوراخ کنیم...
11 تير 1394
1